دلنوشته های عاشقانه

ساخت وبلاگ

دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس **** گاه تو خواهم شد »

***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست

***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »

***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست

***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
«
پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »

دلنوشته های عاشقانه...
ما را در سایت دلنوشته های عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 260 تاريخ : سه شنبه 6 فروردين 1392 ساعت: 19:26

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !


تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!


تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، ***جه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛


هق هق شبونه ؛ افسردگي ،پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !


براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد


و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد


تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم


از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم
دلنوشته های عاشقانه...
ما را در سایت دلنوشته های عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 233 تاريخ : سه شنبه 6 فروردين 1392 ساعت: 4:04

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

 کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من

 زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک

برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق

 بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی

دلنوشته های عاشقانه...
ما را در سایت دلنوشته های عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 285 تاريخ : سه شنبه 6 فروردين 1392 ساعت: 3:53

 

مرا صرف کن


صرف کن مرا...


تا ببینی چند بخش شده ام !


تا ببینی


چگونه واج هایم ،


چگونه واژه هایم ،


مانده اند هاج و واج !


صرف کن مرا ...


تا بدانی


بر روی آمالم ،


بر انتظاراتم ،


چه مــــدی کشیده شده است !


صرف کن مرا ...


تا بخوانی...


بر زخم هایم ،


بر درد هایم ،


مُهر تشدید است !


صرف کن مرا ...


تا بفهمی


بر روی تمام بغض هایم ،


همه ی فریادهایم  ،


ساکن است .


آری ؛


مرا صرف کن ...


صرف کن و مپرس


که چرا امتداد خاطراتت


نقطه چین است...؟!


دلنوشته های عاشقانه...
ما را در سایت دلنوشته های عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 269 تاريخ : سه شنبه 6 فروردين 1392 ساعت: 3:49

 

این روز ها دلم میخواهد به همه بی دلیل لبخند بزنم ....


تنهایی به سینما بروم و تمام فیلم را بخوابم 


روی برگ های خشک پاییزی بپرم و با صدای بلند بخندم .....


خودم را به یک کافی شاپ دعوت کنم


برای خودم قهوه سفارش بدهم


و بعد هم از تلخی آن را نخورم .......


در یک پیاده روی طولانی قدم بزنم


و سنگفرش هایش را بشمارم


بدون فکر کردن به هیچ چیزی


و فقط سکوت کنم و سکوت .......


خسته شده ام از حرف زدن .


چه سود وقتی یک کلمه میگویم صد ها کلمه


در رد گفته هایم روبرویم فریاد میکشند؟؟


دلم میخواهد برای خودم باشم ......


میخواهم از این به بعد هر کس هر چیز گفت


در جوابش با لبخند بگویم:


همین طور است که تو میگویی ...


و بعد هم بی تفاوت رد شوم و فراموش کنم آنچه را که گفته .


خسته شدم از این همه تنش .....


از این همه مخالفت با حرفهایم ......


از این همه مقاومت بی فایده در برابر


خواسته های نامعقول دیگران .......


از این به بعد این منم که همیشه کوتاه می آیم


تا اطلاع ثانوی هر دفعه نوبت من است ........


 

دلنوشته های عاشقانه...
ما را در سایت دلنوشته های عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 255 تاريخ : سه شنبه 6 فروردين 1392 ساعت: 3:48


دیشب بابام منو دعوام کرد....


 من صبح حوصله م سر رفته بود رفتم اسم دوستای بابامو تو گوشیش گذاشتم 

سحر

مرجان

نازی جون

ساراخوشگله

قلبونت بشم من

جیگر خودم 

و گوشی رو گذاشتم نزدیکه مامانم

هیچی دیگ الان مامانم چند تا اس ام اس بی تربیتی از سارا خوشگله تو گوشی بابام پیدا کرده

 با شیلنگ وایساده بالا سرش و ازش سوالای شب اول قبر رو میپرسه


منم رو مبل دراز کشیدم دارم براتون در کمال آرامش با گوشیم پست میذارم !!!


عاخ که چه کیفی میده

دلنوشته های عاشقانه...
ما را در سایت دلنوشته های عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 238 تاريخ : سه شنبه 6 فروردين 1392 ساعت: 3:40