دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس **** گاه تو خواهم شد »
***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست
***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »
***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست
***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »
برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 259
برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 232
دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....
کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من
زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک
برگشت و دید کسی نیست. کوروش گفت:اگر عاشق
بودی پشت سرت را نگاه نمیکردی
دلنوشته های عاشقانه...برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 282
مرا صرف کن
صرف کن مرا...
تا ببینی چند بخش شده ام !
تا ببینی
چگونه واج هایم ،
چگونه واژه هایم ،
مانده اند هاج و واج !
صرف کن مرا ...
تا بدانی
بر روی آمالم ،
بر انتظاراتم ،
چه مــــدی کشیده شده است !
صرف کن مرا ...
تا بخوانی...
بر زخم هایم ،
بر درد هایم ،
مُهر تشدید است !
صرف کن مرا ...
تا بفهمی
بر روی تمام بغض هایم ،
همه ی فریادهایم ،
ساکن است .
آری ؛
مرا صرف کن ...
صرف کن و مپرس
که چرا امتداد خاطراتت
نقطه چین است...؟!
برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 266
این روز ها دلم میخواهد به همه بی دلیل لبخند بزنم ....
تنهایی به سینما بروم و تمام فیلم را بخوابم
روی برگ های خشک پاییزی بپرم و با صدای بلند بخندم .....
خودم را به یک کافی شاپ دعوت کنم
برای خودم قهوه سفارش بدهم
و بعد هم از تلخی آن را نخورم .......
در یک پیاده روی طولانی قدم بزنم
و سنگفرش هایش را بشمارم
بدون فکر کردن به هیچ چیزی
و فقط سکوت کنم و سکوت .......
خسته شده ام از حرف زدن .
چه سود وقتی یک کلمه میگویم صد ها کلمه
در رد گفته هایم روبرویم فریاد میکشند؟؟
دلم میخواهد برای خودم باشم ......
میخواهم از این به بعد هر کس هر چیز گفت
در جوابش با لبخند بگویم:
همین طور است که تو میگویی ...
و بعد هم بی تفاوت رد شوم و فراموش کنم آنچه را که گفته .
خسته شدم از این همه تنش .....
از این همه مخالفت با حرفهایم ......
از این همه مقاومت بی فایده در برابر
خواسته های نامعقول دیگران .......
از این به بعد این منم که همیشه کوتاه می آیم
تا اطلاع ثانوی هر دفعه نوبت من است ........
برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 254
دیشب بابام منو دعوام کرد....
من صبح حوصله م سر رفته بود رفتم اسم دوستای بابامو تو گوشیش گذاشتم
سحر
مرجان
نازی جون
ساراخوشگله
قلبونت بشم من
جیگر خودم
و گوشی رو گذاشتم نزدیکه مامانم
هیچی دیگ الان مامانم چند تا اس ام اس بی تربیتی از سارا خوشگله تو گوشی بابام پیدا کرده
با شیلنگ وایساده بالا سرش و ازش سوالای شب اول قبر رو میپرسه
منم رو مبل دراز کشیدم دارم براتون در کمال آرامش با گوشیم پست میذارم !!!
عاخ که چه کیفی میده
دلنوشته های عاشقانه...برچسب : نویسنده : دوتا تنها ashegh2014 بازدید : 236